Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایران اکونومیست»
2024-04-28@13:41:48 GMT

سرنوشت ۳ تفنگدار فیلمفارسی چه شد؟ + عکس

تاریخ انتشار: ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۲۲۶۱۷

سرنوشت ۳ تفنگدار فیلمفارسی چه شد؟ + عکس

محمد متوسلانی بازیگر و کارگردان فیلم‌های سینمایی قبل و بعد از انقلاب در گفت‌و گو با «پروژه تاریخ شفاهی سینمای ایرنا» از آغاز ورود به سینما به واسطه ساموئل خاچیکیان و سرنوشت گروه ۳ نفره کمدی می‌گوید که فیلم‌های بسیاری را در کنار هم بازی کردند.

به گزارش خبرنگار سینمایی ایران اکونومیست، خبرگزاری جمهوی اسلامی در راستای افزایش اطلاعات سینمایی مخاطبان خود و ثبت وقایع تاریخی حرفه سینما، تصمیم به راه اندازی تاریخ شفاهی سینمای ایران اکونومیست کرده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در این زمینه بنا داریم تا برای ثبت در تاریخ، پای صحبت عوامل گوناگون حرفه سینما بنشینیم و از وقایع این حوزه بپرسیم. قرعه اولین گفت‌وگو به نام  محمدمتوسلانی افتاده است.

متوسلانی متولد مهرماه ۱۳۱۴، هنرپیشه، کارگردان و تهیه کننده است. او با بازی در فیلم طوفان در شهر ما به کارگردانی ساموئل خاچیکیان، پا به عرصه  هنر هفتم گذاشت و با کارگردانی فیلم های سازش و ذبیح به شهرت رسید.

متوسلانی در دهه ۴۰ شمسی به همراه منصور سپهرنیا و گرشا رئوفی گروه سه نفره کمدی را تشکیل دادند که به سرعت طرفداران بسیاری پیدا کرد. او بعد از انقلاب و در سال ۱۳۶۸ برای نوشتن فیلم نامه فیلم جست و جو گر از هشتمین جشنواره بین المللی فجر دیپلم افتخار گرفت. این هنرمند برای همین فیلم، نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی شد.

ایران اکونومیست: چگونه پا به عرصه سینما گذاشتید؟

متوسلانی: من علاقه داشتم که وارد کار سینما بشوم اما تنها کاری که کردم این بود که چند بار به استودیوهایی فیلمسازی مختلف مراجعه کردم و درخواست بازیگری دادم. آنها هم مطابق معمول عکس و آدرسی گرفتند و گفتند با شما تماس می گیریم.

تازه دیپلمم را گرفته و در آموزش و پرورش در حرفه معلمی استخدام شده بودم که از استودیوی عصر طلایی با من تماس گرفتند و خواستند به آنجا مراجعه کنم. مدیرتولید فیلم با من صحبت کرد و گفت برای فیلمی به نام بازگشت به زندگی، می خواهیم از شما استفاده کنیم. در این فیلم ناصر ملک‌مطیعی نقش اول را دارد و شما نقش دوست او را بازی می کنید.

چون خیلی حساس بودم که ورودم به سینما با نقش منفی نباشد اولین سوالم این بود که شخصیتی که قرار است جای او بازی کنم، منفی نیست؟

مدیر تولید گفت، خیر.

فیلم سینمایی «کفش های میرزا نوروز» به کارگردانی محمد متوسلانی و بازی محمدعلی کشاورز

از او فیلمنامه را خواستم تا آن را بخوانم که گفت: فیلمنامه را آماده ندارم اما داستان از روی کتابی به نام زندگی پس از مرگ تهیه شده است که می توانی آن را از کتابفروشی ها بخری و بخوانی.

کتاب را که خواندم دیدم فیلم داستان دو دوست است. یکی از دوستان سکته می کند و ظاهرا می میرد. ولی وقتی به هوش می آید و به خانه برمی گردد و متوجه می شود دوستش در غیاب او با همسرش ارتباط نامشروع داشته است.

به مدیر تولید زنگ زدم و گفتم کتاب را خواندم ولی شخصیتی که من قرار است در آن بازی کنم منفی است.

او پاسخ داد نه بیا مثبتش کرده ایم.

من رفتم و قراردادی به مبلغ دویست تومان که پول کرایه تاکسی ام از خانه تا محل فیلمبرداری می شد را بستم.

ایران اکونومیست: این اتفاق مربوط به چه سالی است؟

متوسلانی: بین سال های ۳۴ و ۳۵ شمسی.

یک روز به من زنگ زدند و گفتند یک دست لباس شیک بپوش و بیا برای فیلمبرداری. اولین پلان را آمدند بگیرند از پشت سر آقای ناصر ملک مطیعی صورت من را گرفتند. من باید در این حالت، جمله ای را به آقای ملک مطیعی می گفتم. جمله را که گفتم کارگردان گفت: سعی کن یک مقدار بدجنسی در چشمانت باشد.

متوسلانی سر صحنه سریال تلویزیونی «غارتگران»

پرسیدم: مگر این نقش منفی است؟

گفت: بله.

گفتم: من گفته بودم نقش منفی را قبول نمی کنم.

گریم را پاک و خداحافظی کردم و از محل فیلمبرداری بیرون رفتم.

ایران اکونومیست: خانواده تان چه؟ آیا آنها موافق هنرپیشه شدن شما بودند؟

متوسلانی: نه. آن موقع من خیلی جوان بودم. پدرم خودش هم تئاتر می دید و هم سینما می رفت؛ ولی دوست نداشت من سراغ این گونه مشاغل بروم. خیلی علاقه داشت من پزشک شوم. ولی در ذهن من این بود که بروم خارج از کشور و درس سینما بخوانم و کار حرفه ای را زودتر شروع کنم. تمام تلاشم را کردم و بالاخره پدر را قانع کردم که برای ادامه تحصیل به آلمان بروم. آن زمان، آلمان رفتن کار شاقی نبود، می شد در آنجا هم درس خواند هم کنار درس کار کرد.

برای همین رفتم کلاس آلمانی تا زبان خود را خوب کنم. اما یک روز صبح پدرم گفت من تصمیمم عوض شده است و اجازه نمی دهم تو از ایران بروی. هر کاری می خواهی و می توانی خارج کنی، همین ایران انجام بده.

من هم چون درآمد مالی نداشتم و کاری نمی توانستم بکنم، تصمیم پدر را پذیرفتم. البته مادرم گفت: پدرت دیشب خواب دیده است که تو به خارج رفته ای و دیگر برنگشته ای؛ چون خیلی دوستت دارد و تو پسر ارشد خانواده ای، مخالف خارج رفتن تو شده است.

گذشت تا این که یک روز جمعه به اتفاق خانواده به اوشان و فشم رفتیم. منطقه ای بود به نام اراج که در آن جا قهوه خانه ای بود که دوغش خیلی معروف بود. در همان قهوه خانه آقای ساموئل خاچیکیان که مشهورترین کارگردان آن روز ایران را بود دیدم. چون مجلات سینمایی را می خواندم بلافاصله ایشان را شناختم و برای سلام نزدشان رفتم. کمی که با هم صحبت کردیم گفت دوست داری در یکی از فیلم هایم بازی کنی؟

من هم از خداخواسته گفتم: بله.

متوسلانی در فیلم «جنجال پول»

گفت: داستان فیلم مربوط به سه دوست است. یکی از این دوست ها آدم شوخی است که نقش او را آقای منصور سپهرنیا بازی می کند. نقش دیگر که منفی است را هم شخصی بازی می کند که تا به حال بازی نکرده است. شما هم نقش دیگر این فیلم را بازی می کنی که یک آدم آرام و مثبت است و جلوی کارهای ناجور این ها را می گیرد.

گفت: فردا بیا استودیوی آژیر فیلم.

من هم رفتم و او داستان فیلم را به طور مفصل برای من تعریف کرد. آنقدر خوشحال بودم که اصلا نگفتم با من قرارداد ببندید یا فیلمنامه را بدهید بخوانم و قبول کردم.

در پایان هم گفت موقع ساخت فیلم به شما خبر می دهیم.

چند روزی گذشت. نزدیکی های تابستان بود و خانواده ام می خواستند به مشهد بروند. من هم ابتدا به آقای خاچیکیان زنگ زدم و گفتم چند روزی به مشهد می روم. او گفت باشد اما وقتی برگشتی با استودیو تماس بگیر و خبر آمدنت را بده.

 ساموئل خاچیکیان در ورود متوسلانی به سینمای حرفه ای نقش مهمی داشت

وقتی برگشتیم با استودیو تماس گرفتم. به شخصی که گوشی را برداشت گفتم: به آقای خاچیکیان بفرمایید من از سفر برگشته ام.

آن شخص گفت: باشد به شما خبر می دهیم.

مدتی گذشت اما خبری نشد. تا این که یک روز در مجله ای خواندم که فیلمبرداری فیلم آقای خاچیکیان شروع شده است و و سپهرنیا و حسین دانشور که آن زمان از جوان های اول سینمای ایران بود در این فیلم بازی می کنند.

من هم حدس زدم نقشم را به دانشور داده اند و برای همین دیگر به استودیو مراجعه نکردم.

ایران اکونومیست: پس چه شد که با آقای خاچیکیان کار کردید؟

متوسلانی: یک شب در سالن انتظار یکی از سینماها آقای خاچیکیان را دیدم. سوال کرد: چی شد؟ پشیمان شدید؟

گفتم: من زنگ زدم و خبر بازگشتم از مشهد را دادم.

گفت: کسی به من چیزی نگفت.

من گفتم: فکر می کردم استودیو نظم دارد. ولی در مجله هم خواندم که آقای دانشور جای مرا گرفته است.

گفت: نه، نقش شما جداست. حالا می آیی؟

گفتم: بله.

بهر حال با این فیلم من وارد عالم سینما شدم.

ایران اکونومیست: بعد از این فیلم چه؟

متوسلانی: چون در دانشکده زبان و ادبیات انگلیسی قبول شده بودم و درس می خواندم شروع به ترجمه متون انگلیسی برای مجلات سینمایی کردم. یک روز آقای خسرو پرویزی که از نویسندگان سینمایی بود مرا دید و گفت با یک تهیه کننده صحبت کرده ام و روی بازی شما سه نفر؛ تو، منصور سپهرنیا و گرشا رئوفی، به توافق رسیده ایم. اگر قصه و طرح فیلمنامه ای دارید بیاورید تا کار را شروع کنیم. این همان دوره ای بود که قرار گذاشته بودم مجله سایه ها را سردبیری کنم. من طرحی را که در ذهنم داشتم به او گفتم. یک روز آمد دفتر مجله و از طرح هم استقبال کرد و نشستیم با هم آن را سکانس بندی هم کردیم. نتیجه این شد فیلم بی ستاره ها.

از چپ: معصومه تقی پور، پروین سلیمانی و متوسلانی 

مدتی گذشت و این بار خودم فیلنامه فیلمی به نام بچه های محل را نوشتم. شخصیت های اصلی این فیلم هم سه نفر بودیم. اما چون من با مشاهده زندگی هنری زوج های سینمایی دریافته بودم که این افراد مانند لورل و هاردی پس از مدتی کارشان افت می کند و از دور خارج می شوند، نقشی جدا از آن دو نفر برای خودم در نظر گرفتم.

من در سرمایه گذاری فیلم هم شریک شدم. نمایش فیلم موفقیت آمیز بود اما به علت مشکلاتی که استودیو آژیر فیلم، تهیه کننده فیلم داشت پول درستی نصیب من نشد. برای این که بتوانم برای ادامه تحصیل به خارج کشور بروم  فیلمنامه ترس و تاریکی را نوشتم و آن را تهیه و کارگردانی کردم که متاسفانه توفیق تجاری نداشت و مقدار زیادی بدهکار شدم.

ایران اکونومیست: خرج این فیلم چقدر شد؟

متوسلانی: هزینه سنگین این فیلم یکی اجاره استودیو بود و دیگری تهیه مواد خام. افرادی بودند که این دو را تقبل می کردند و در ازای آن ده درصد از درآمد پخش را می گرفتند.

ایران اکونومیست: درستان را چه کردید؟

متوسلانی: مدرک کارشناسی زبان را از دانشگاه تهران گرفتم و استخدام رسمی آموزش و پرورش هم شدم. یک روز سپهرنیا مرا دید و گفت در استودیوی میثاقیه بودم. گفت اگر فیلمنامه ای باشد که شما سه نفر در آن بازی کنید حاضرم آن را بسازم. تو چیزی داری؟

گفتم: باید فکر کنم.

از چپ: منصور سپهرنیا، محمد متوسلانی و مرحوم گرشارئوفی در فیلم «این گروه زبل»

چون پول لازم داشتم دست به کار شدم و یک فیلمنامه به نام از دریا شروع شد نوشتم. یک روز آن را برای میثاقیه خواندم و او خیلی پسندید و با ما قرارداد بست. اسمش هم شد: سه تفنگدار. اکران عمومی که شد استقبال نسبتا خوب و بالاتر از متوسط بود. بلافاصله آقای صابر رهبر با من تماس گرفت و گفت: اگر فیلمنامه داشته باشی من حاضرم آن را بسازم.

من هم فیلمنامه ای نوشتم به نام سه دیوانه که ایشان نام آن را تبدیل به سه نخاله کرد. آقای رهبر فیلمنامه را خیلی پسندیده بود. این فیلم برای نوروز ۱۳۴۴ آماده شد و رکورد اکران فیلم های ایرانی تا آن موقع را شکست. بعد از آن بود که سیل پیشنهادات به سوی ما سرازیر شد.

ایران اکونومیست: عاقبت گروه سه نفره کمدی تان چه شد؟

متوسلانی: من با ساختن فیلم سازش، عملا از این گروه سه نفره کناره گرفتم. 

ایران اکونومیست: سرنوشت اعضای این تیم سه نفره چه شد؟

متوسلانی: آقای گرشا که سال ۸۶ به رحمت خدا رفتند. آقای سپهرنیا هم که آمریکا هستند. ایشان به خاطر بچه هایش به آمریکا رفته بود. بعد از انقلاب هم برگشت و دوست داشت کار سینما را ادامه دهد. حتی یک نامه برای وزارت ارشاد نوشت که من آمده ام و می خواهم کار کنم. ولی موافقتی نکردند و عملا پاسخی به نامه اش ندادند. یعنی جواب مکتوبی به ایشان ندادند که تو ممنوع الکاری و نمی توانی کار کنی. 

ایران اکونومیست: هنوز هم با آقای سپهرنیا در تماس هستید؟

متوسلانی: بله. به طور مرتب.

از راست: سپهرنیا، مرحوم رئوفی و متوسلانی(۱۳۶۲)

در مورد چه چیزی با یکدیگر صحبت می کنید؟

متوسلانی: ایشان راجع به خاطرات گذشته حرف می زند. خیلی هم دلتنگ کار بازیگری است. مدام هم به من می گوید که خواب می بینم که سرصحنه فیلم هستیم و داریم با هم کار می کنیم. به تازگی که با من صحبت می کرد می گفت می دانم که دیگر نمی توانم بازی کنم ولی این آرزو همچنان با من است. او دلتنگ است، دلتنگ کار.

  منبع: خبرگزاری ایرنا برچسب ها: پروژه تاریخ شفاهی سینمای ایرنا ، محمد متوسلانی ، سینمای ایران

منبع: ایران اکونومیست

کلیدواژه: محمد متوسلانی سینمای ایران ساموئل خاچیکیان ایران اکونومیست محمد متوسلانی سه نفره یک روز سه نفر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۲۲۶۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

«شیخ اجلّ» یکی از چهار عنصر ادبی ایران است

آیین اختتامیه هفته بزرگداشت «سعدی شیرازی» روز پنجشنبه ششم اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ در تالار اجتماعات شهید مطهری انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزارشد. در این مراسم حسن انوری مصحح گلستان سعدی و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، محمود شالویی رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بلرام شکلا ریاست مرکز سفارت هند در جمهوری اسلامی ایران و جمعی از ادیبان و دوست‌داران زبان و ادب فارسی حضور داشتند.

رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با تاکید بر اینکه سعدی از بزرگ‌ترین و شاخص‌ترین ادیبان جهان به شمار می‌آید، در این باره توضیح داد: شعر سعدی با وسعت اطلاعات او در حوزه‌های مختلف به خصوص تجربیات او در امر گردشگری از او شخصیت خاصی ساخته بود، شعر سعدی در موضوعات مختلف سروده شده است، کمتر موضوعی می‌توان پیدا کرد که سعدی درباره آن سخن نگفته باشد.

محمود شالویی با بیان اینکه سعدی آثار مهم زمان خود را هم مورد بررسی قرار داده است، ادامه داد: ابوالحسن سَریّ بن المُغَلَّسی السَقَطی معروف به سری سقطی یکی از عرفای بزرگ جهان اسلام است که یکی از اتفاق‌های زندگی او در کتاب تذکرة الاولیای عطار نیشابوری هم ذکر شده است.

وی افزود: سعدی با بغداد و مردم آنجا آشنایی کامل دارد، زیرا ۵۰ سال در شهر بغداد زندگی کرده است. سقطی در بازار بغداد مغازه داشت. یک روز خبردادند که بازار بغداد گرفتار شعله و آتش شده است. سقطی پرسید آیا دکان من هم دچار آتش شد؟ گفتند نه دکان تو آسیب ندید و سقطی گفت «الحمدلله» و ۳۰ سال برای این لفظ استغفار کرد. زیرا او فقط به خود اندیشیده بود و به دیگران که زندگی خود را از دست داده بودند، اهمیت نداده بود.

شالویی با تاکید بر اینکه جشنواره‌ها و توجه به بزرگان در دوره جدید در مدت زمان یک هفته تا ۱۰ روز انجام می‌شود، ادامه داد: آغاز برنامه‌های سعدی در روز جمعه ۳۰ فروردین در آرامگاه سعدی بوده است، تا امروز که اختتامیه آن برگزار می‌شود. به کوشش انجمن آثار و مفاخر فرهنگی از اول اردیبهشت ماه جاری مصادف با روز بزرگداشت سعدی، به مدت یک هفته، رویداد‌های مختلف و متنوعی با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی و مجموعه سعدیه شیراز، دانشگاه علامه طباطبائی (ره)، موسسه فرهنگی اکو و سفارت هندوستان در ایران، در پاسداشت مقام فرهنگی، ادبی و حکمی این شاعر بلندآوازه ایرانی برگزار شده است.

مصحح گلستان سعدی که نسخه‌های متعدد سعدی را مورد بررسی قرار داده نیز در این آئین در این باره توضیح داد: در بررسی نسخه‌های خطی که در اختیار غلامحسین یوسفی بود و خانواده ایشان به دست من رساندند، بخش بزرگی از تحقیقاتم را انجام دادم.

به گفته حسن انوری، فارسی، انگلیسی، یونانی و ایتالیایی را می‌توان بزرگترین چهار زبان آن زمان دانست، هرچند امروزه کارکرد قبلی را ندارند، اما هنوز هم جز چهارزبان اصلی بشر هستند.

ریاست مرکز سفارت هند در جمهوری اسلامی ایران نیز با بیان اینکه هندوستان یکی از مهد‌های زبان فارسی بوده است، ادامه داد: فارسی در هندوستان ۷۰۰ سال زبان رسمی بود. در این میان سعدی مطرح‌ترین شاعر در هندوستان بود. هنوز هم بسیاری یادگیری زبان فارسی را با استفاده از گلستان و بوستان سعدی شروع می‌کنند.

بلرام شکلا با اشاره به کتاب یکی از نویسندگان بزرگ هندوستان، گفت: او در کتابش از سعدی با عنوان «مهاتما شیخ سعدی» نام می‌برد. مهاتما صفتی به معنی بزرگ است که معمولا همراه گاندی نوشته می‌شود.

وی ادامه داد: برخی می‌گویند سعدی به هندوستان سفر نکرده است، در حالی که در بوستان حکایتی داریم که سعدی در هندوستان به عنوان برهمن بخشی از زندگی را گذرانده است و درباره گجرات، شمشیر و فلفل هند سخنانی بیان کرده است.

شکلا با اشاره به اهمیت شاعران برای ایرانیان، بیان کرد: به عنوان یک خارجی وقتی به ایران می‌آیم و می‌بینم که چقدر به شاعران خود احترام می‌گذارند، شگفت زده می‌شودم. ایرانیان همیشه بهانه‌ای می‌آورند تا به یاد شاعران باشند، خیابان و مترو را به نام شاعران نامگذاری می‌کنند و برنامه‌هایی درباره شاعران برگزار می‌کنند. ما باید این اقدامات ایرانیان درباره شاعران را یاد بگیریم. این دلیل بزرگی برای دوست داشتن ایران است.

 بلرام شکلا ریاست مرکز سفارت هند در جمهوری اسلامی ایران
در پایان این مراسم از حسن انوری و همسر غلامحسین یوسفی قدردانی شد.

باشگاه خبرنگاران جوان فرهنگی هنری ادبیات

دیگر خبرها

  • سرنوشت توخل در دست آنچلوتی است!
  • رکورد امیررضا رفیعی روی ۴۴۵ دقیقه ماند
  • خداداد: سرنوشت قهرمانی دست استقلال است | پرسپولیس بهتر است اما این حرف‌ها در مورد تیم نکونام خنده‌دار است
  • سرنوشت قهرمان لیگ در صورت امتیازهای برابر مشخص نیست! | آخر فصل نظر بدهید
  • خداداد: سرنوشت دست استقلال است
  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • هفته‌ جذاب در انتظار لژیونرها؛ ۹۰ دقیقه سرنوشت‌ساز طارمی و آزمون
  • حضور فارسی‌ها در نمایشگاه اکسپو ۲۰۲۴ ایران
  • «شیخ اجلّ» یکی از چهار عنصر ادبی ایران است
  • سرنوشت تلخ زیبای ۲۷ساله، یک ایران را متاثر کرد